ما آن را رن و همکاران (۱۹۹۳) بافرایند تصمیمگیری مشارکت عمومی سهمرحلهای با فرایند سهمرحلهای سیمون (۱۹۷۷) برای کلان سطح یک استراتژی تصمیمگیری کلان خرد ترکیب میکنیم (به ماتریس جدول ۲٫۱ مراجعه کنید). در این مثال، ما یک استراتژی متشکل از (۱) هوش در مورد ارزشها، اهداف و معیارها، برای تشکیل درخت ارزش (۲)، طراحی لیست گزینههای امکانپذیر و (۳) انتخاب در مورد توصیههایی داریم که در ستونهایی فهرست شده است. ماتریکس، ترکیبی از (رن و همکاران)، مرحله کلان (۱۹۹۳) و سیمون (۱۹۷۷) شباهت را در دو فرایند تصمیمگیری نشان میدهد؛ بدون اینکه به هیچ کدام آسیبی وارد شود. ذکر این نکته ضروری است که هریک از شش راهبرد کلان دیگر، میتوانست برای توضیح ما بهکار رود. اگر استراتژی تصمیمگیری کلان SmartPlaces دهمرحلهای را اتخاذ کرده بودیم (مؤسسه تحقیقات نیروی برق، ۱۹۹۸)، برای هر مرحله اصلی در فرایند آنها ده ستون در بالای آن وجود داشت. اگر استراتژی اشتاینیتز (۱۹۹۰) را اتخاذ کرده بودیم، از شش مرحله برای هریک از مراحل مدلسازی در سراسر ستونها استفاده میکردیم. ما سیمون (۱۹۷۷) و رن و همکاران را انتخاب کردیم (۱۹۹۳). استراتژیهای مشارکت عمومی به دلیل تعداد فازهای کمتری که بهراحتی به ما امکان ارائه رویکرد خرد کلان خود را میدهد و به این دلیل که این فرایند بهطور کلی برای موقعیتهای تصمیمگیری که در فصلهای ۵-۷ در مورد آنها گزارش میکنیم مفید است، قابل استفاده است. البته، بهطور کلی شباهتها و تفاوتهایی وجود دارد؛ اما با توجه به اینکه سه موقعیت تصمیمگیری در فصلهای ۵-۷ را میتوان «موقعیتهای انتخاب مکان» نامید، رویکرد اساسی مشابه است. به این ترتیب، بحث ما که مستقیماً دنبال میشود، بهطور کلی از فرایند انتخاب مکان زیستگاه ارائهشده در فصل ۷ استخراج میشود. صرفنظر از تعداد فازهای کلان، جنبه خرد نظمی را به تصویر میکشد که قبلاً به آن اشاره کردیم.
جدول ۲٫۱ نمونهای از استراتژی تصمیمگیری مشارکتی کلان خرد
در سطح فعالیت خرد، یعنی درون در هر مرحله، همانطور که در بالا توضیح داده شد، حداقل چهار فعالیت تصمیمگیری وجود دارد:جمعآوری، سازماندهی، انتخاب و بررسی (سایمون ۱۹۷۷، بهارگاروا، کریشنان و وینستون ۱۹۹۴ تنها سه مورد را ذکر کردند)، با تأمل برای هر فعالیت (دیویی ۱۹۳۳)؛ بنابراین استراتژی خرد برای هر کار کلان به این صورت میشود:
Aجمعآوری اطلاعات؛
Bسازماندهی آن اطلاعات؛
Cاز آن اطلاعات انتخاب کنید و
Dبررسی کنید که واقعاً چه اطلاعاتی برای رفتن به مرحله بعد نیاز است.
هنگام خواندن ماتریس، ابتدا به عناوین ستون توجه کنید؛ سپس افعال را در ستون سمت چپ بخوانید. بهعنوان مثال برای مرحله هوش، اولین مرحله فعالیت A است. مسائل را برای توسعه و اصلاح درختان ارزش جمع کنید، B. سازماندهی اهداف، C. انتخاب معیارها، D. بررسی منابع، محدودیتها و استانداردها. سپس برای مرحله طراحی، معیارهای اولیه را جمعآوری کنید و غیره.
اگرچه استراتژی فعالیت خرد برای هر مرحله تکرار میشود، اما میدهد با احساس ثبات، مهم است که به یاد داشته باشید هر فاز وظیفه متفاوتی با فاز دیگر دارد؛ بنابراین فرایند هر فاز کلان بسیار متفاوت است. درواقع، در رن و همکاران، فرایند سهفازی گروههای مختلف برای انجام هر مرحله کلان تشکیل شدند.
مشکل در انتخاب مکان زیستگاه بودند. در مرحله اول، با ذینفعان برای استخراج ارزشها از طریق مصاحبه و جلسات مشورت شد تا به مجموعهای از اهداف اساسی برسند که میتواند به معیارهایی منجر شود. در مرحله دوم با متخصصان فنی برای تولید گزینهها مشورت شده و مجموعهای از زمینهای امکانپذیر در امتداد آبراه Duwamish شناسایی شد. در مرحله سوم، کارشناسان فنی سایتها را رتبهبندی کرده و سپس برای نهایی شدن به هیئت تصمیمگیری ارسال کردند. به همین ترتیب، خواننده در فصلهای ۵، ۶ و ۷ مشاهده خواهد کرد که اگرچه همان فرایند کلی اعمال میشود، اما مراحل کلان برای تخصیص بودجه مراقبتهای بهداشتی اولیه روستایی، انتخاب سایت پروژه بهبود حملونقل و انتخاب محل توسعه زیستگاه، درواقع در بین مراحل نسبتاً متفاوت هستند. توانایی تطبیق جنبههای مختلف وظایف و دیدگاهها از گروهها و همچنین بسیاری از جنبههای دیگر در EAST2 از یک فاز به فاز دیگر، بخشی از انعطافپذیری این رویکرد است؛ همانطور که در بخش ۲٫۳ به تفصیل توضیح داده شده است.
چهار فعالیت خرد همراه با سه مرحله کلان، فرایند تصمیمگیری دوازده «فعالیت فاز» این خاص را تشکیل میدهند. به یاد داشته باشید که نسخهای از چارچوب کلان خرد میتواند از یک موقعیت تصمیمگیری عملی به موقعیت دیگر بسیار متفاوت باشد. اهمیت برچسبگذاری «فاز- فعالیت» در این است که یک فاز به این موضوع اشاره دارد که چه چیزی است. بهعنوان یک نتیجه در استراتژی کلی انتظار میرود، در حالی که یک فعالیت، اقدامی است که برای تسهیل ایجاد نتیجه انجام میشود . اگرچه میتوان از اصطلاح «گام» استفاده کرد، همانطور که در بسیاری از متون راحت بوده است، اما فعالیتهای مرحلهای تفاوت ظریفی را در انجام کار ایجاد میکنند. بهطور کلی، گروهها احتمالاً در این مراحل فعالیت حرکت میکنند که از سلول سمت چپ بالا (۱A) تا (۱D) شروع میشود، به (۲A-2D) رسیده و درنهایت از طریق (۳A-3D) حرکت میکنند. مرحله هوشمندی بهطور کلی شامل بحث/ تعریف مسئله است که به مجموعهای از معیارهای قابل اندازهگیری منجر میشود که برای ارزیابی گزینههای مختلف بهعنوان راهحلی برای مشکل بهکار میروند. بهعنوان بخشی از این تعریف در مرحله هوش، یک فرد، گروه یا جامعه ممکن است ارزشها، اهداف و معیارهایی را در مورد ماهیت مشکل تصمیمگیری بیان کند (کینی ۱۹۹۲). شخصی، ارزشهای سازمانی و/ یا جامعه را میتوان بهعنوان دلایل «پسزمینه» برای اینکه چرا یک هدف از دیدگاههای مختلف مهم است، بیان کرد. یک هدف اساساً توضیح میدهد که چرا گروهی احساس میکند که موقعیت مشکل برای مقابله با آن مهم است. بیان ارزشها و اهداف، منجر به مجموعهای از اهداف برای تعریف ویژگیهای مهمی میشود که یک گزینه باید داشته باشد. معیارها از اهداف سرچشمه میگیرند. هریک از معیارها ویژگی قابل اندازهگیری است که بر اساس آن میتوان گزینه را ارزیابی کرد. فون وینترفلد (۱۹۸۷) از درختان ارزشی برای مقایسه منافع مختلف گروههای ذینفع در فرایند تصمیمگیری در مورد اجاره نفت در سواحل کالیفرنیا استفاده کرد.
در مرحله طراحی، یک مشکل با شناسایی گزینههای امکانپذیر ساختار مییابد که بخشی از آن، شامل یافتن راهی مناسب برای ارزیابی امکانسنجی و شناسایی تکنیکی است که از ارزیابی گزینه پشتیبانی میکند. تولید گزینهها، مشکل تحلیل بنیادی در GIS است. معمولاً متکی بر ایجاد یک یا چند ویژگی اصلی بهعنوان روشی عملی برای کنترل شناسایی و متعاقب آن تمایز گزینهها است. چالش در درک چگونگی ایجاد «دستههای موجود» برای طراحی پایگاه داده GIS است (نییرجس،۱۹۹۱).بهعنوان مثال، در مورد پروژههای زیستگاه، از مرز قطعه زمین بهعنوان راهی برای تمایز زمین بر اساس مالکیت (یعنی مسئولیت نگهداری قانونی) استفاده میشود؛ بنابراین، ویژگی «چندضلعی» یک قطعه زمین به ما امکان میدهد که موجودیت زمین را از دیگری بهعنوان مبنایی برای جستجوی فضای جغرافیایی برای گزینههای امکانپذیر متمایز کنیم. حتی اگر از مرکزهای بسته (چندضلعی) بهعنوان «دارنده مکان» برای بستهها استفاده کنیم، این مرز است که گزینه بالقوه را از دیگری متمایز میکند. در مورد قطعات روستایی که نسبتاً بزرگ هستند، ما در جایی که مرزها دارای تفکیک فضایی نیستند تا برای حل زیستگاه منطقی باشند، ممکن است واحد«سلول رستری» را بهعنوان مبنای شمارش گزینهها اتخاذ کنیم؛ بهطوری که هر ناحیه روی زمین که در یک سلول رستری قرار دارد، اساس پتانسیل را تشکیل دهد. با این حال، به همان اندازه مهم است که کار بعدی اضافه کردن ویژگی های ثانویه (معیارها) به عنوان بخشی از اطلاعاتی که باید در نظر گرفته شوند، به طوری که مجموعه گزینه (مجموعه) را می توان گسترش یا منقبض کرد، بسته به آنچه عملی ، با توجه به پدیده مورد علاقه است. گزینه کاراکتر کنترلکننده یک گزینه به مسئله مورد بررسی بستگی دارد، اما در مسائل جغرافیایی احتمالاً یک یا چند ترکیب از نقاط، خطوط، چندضلعیها یا سلولهای شطرنجی است. با این حال، به همان اندازه مهم است که کار بعدی، اضافه کردن ویژگیهای ثانویه (معیارها) بهعنوان بخشی از اطلاعات مورد بررسی باشد؛ بهطوری که مجموعه گزینهها میتواند بسته به آنچه عملی است، با توجه به پدیده مورد علاقه چیزی که یک گزینه را امکانپذیر میکند، تعیین حداقل و/ یا حداکثر آستانه برای ویژگی اولیه یا ثانویه باشد؛ بهعنوان مثال، محدوده عملی اندازه یا شرایط مالکیت، بهطوری که بتوان آن را در مجموعهای از بستهها برای موارد بیشتر گنجاند. توجه. مجموعهای از گزینههای امکانپذیر را میتوان بهعنوان «فضای داده برای آنچه ممکن است» در نظر گرفت. در اصطلاح GIS، عملیات پولی در یک زبان پرسوجو میتواند برای «فیلتر کردن» مجموعه گزینهها بر اساس معیارهای شامل (برای گنجاندن در مجموعه گزینهها) یا استثنایی (برای حذف از مجموعه گزینهها) استفاده شود. مرحله انتخاب، شامل ارزیابی گزینهها برحسب معیارهای شناساییشده در فاز ۱ است. معنای واقعی آن، این است که گزینهها بر اساس معیارهایی ارزیابی میشوند که ناشی از اهدافی هستند که از مقادیر مشخصشده در فاز ۱ ناشی میشوند. یک هدف، یا ارزش یا هدف تعییننشده است؛ سپس یک فرد، گروه یا جامعه در این مرحله به انجام این گفتگو پایان میدهد؛ زیرا هیچ وسیله عملی دیگری برای مقایسه گزینهها وجود نخواهد داشت. این امکان وجود دارد که سناریوهای زیادی ایجاد شود. سناریوهای مختلف را میتوان بر اساس مجموعه گزینههای مختلف استوار کرد. مجموعه گزینهها میتواند صرفاً خوشههایی از گزینهها باشد که بر اساس آستانههای مختلف برای معیارها یا موقعیت جغرافیایی برای بررسی مهم تلقی میشود. ارزیابی گزینه، معمولاً در قالب یکپارچهسازی مقادیر دادههای معیار رخ میدهد. اندازهگیری نتایج مشاهدهشده یا پیشبینیشده هر گزینه ممکن بر روی هر معیار، با اولویتها (وزنهای معیارها) که توسط شرکتکنندگان تصمیمگیری تعیین میشود. بهعنوان دنبالهای از تابع یکپارچهسازی، میتوان یک تحلیل حساسیت انجام داد تا ببینیم در صورت تغییر وزنها، چگونه ممکن است گزینهها متفاوت ارزیابی شوند. گزینهها اغلب از بیشتر به کمترین مطلوب سفارش داده میشوند؛ پس از آن نیز گزینههایی توصیه میشود. با این حال، گاهی اوقات ما علاقهمند به یافتن یک گزینه یا مجموعهای از گزینههایی هستیم که حداقل آستانه را داشته باشد؛ بنابراین، سفارش از بهترین به حداقل مطلوب ضروری نخواهد بود. بررسی فرایند به شرکتکنندگان این فرصت را میدهد که ببینند بهطور کلی فعالیتهای فازی چگونه انجام میشوند. فصل ۳ به جزئیات بیشتر روشهایی میپردازد که میتوانند برای شناسایی معیارها، تولید گزینه و ارزیابی گزینه مورد استفاده قرار گیرند.
استراتژی تصمیمگیری خرد کلان ارائهشده در بالا، به شرح هنجاری فرایند تصمیمگیری مورد انتظار یا حداقل یک ایده خوب از منظر منطقی میپردازد. این استراتژی، اساساً بهعنوان روشی کارآمد برای سازماندهی انرژی مردم بهکار میرود. با این حال، هنگام انجام مطالعات رفتاری- اجتماعی فرایندهای تصمیمگیری، این استراتژی هنجاری میتواند مبنای سیستم کدگذاری تجربی را از آنچه در فرایند تصمیمگیری اتفاق میافتد، تشکیل دهد؛ زیرا انتظار نداریم که اکثر گروهها از یک فرایند هنجاری پیروی کنند. هنگام توصیف آنچه واقعاً از فاز کلان به فاز کلان رخ میدهد، محققان از زنجیرههای تصمیمگیری استفاده کردهاند که شامل مراحلی است که برای آنها یک نقطه تصمیم و یک یا چند نقطه خالی برای حرکت به مرحله بعدی وجود دارد(پرسمن و ویلداوسکی،۱۹۸۴،درو وهمکاران،۲۰۰۰). در طول این رشته تفکر، یک سؤال تحقیقاتی جالب که بهطور مداوم با ما روبهرو بوده، این است: «اگر گروهها برای انجام کار نیاز به بازدید از هر مرحله از فعالیت دارند، چرا برخی از گروهها از طریق یک مسیر در طول فرایند حرکت میکنند؛ در حالی که برخی دیگر از طریق آن حرکت میکنند؟ در دیگری؟ در بسیاری از موقعیتهای تصمیمگیری، ممکن است بهصراحت به برخی از فعالیتهای فازی پرداخته نشود؛ یعنی برخی از فعالیتها بدون مستندسازی آگاهانه هر فعالیت دنبال میشوند؛ در حالی که در موارد دیگر، مستندات کامل ممکن است در یادداشتها یا گزارشها ارائه شود. بنابراین یکی دیگر از سؤالات تحقیقات تجربی جالب این است: «اگر بهصراحت به برخی از فعالیتها پرداخته نشود، آیا این دلیل عمدهای است که گروهها وقتی متوجه کمبود اطلاعات در دسترس برای استفاده خود میشوند، باید فعالیتها را دنبال کرده و مجدداً بررسی کنند؟» برای پرداختن به چنین سؤالاتی، ما از استراتژیهای خرد کلانـ همانطور که در اینجا بهعنوان مبنای «طرحهای کدگذاری تابع تصمیم» توضیح داده شده استـ استفاده میکنیم تا ویژگی فرایندهای تصمیمگیری در تحقیقات تجربی را بازگشایی کنیم. در این مورد در فصل ۷ بیشتر بحث خواهیم کرد؛ همچنین (نییرجس و همکاران،۱۹۹۸) و درو و همکاران (۲۰۰۰) برای اطلاعات بیشتر در مورد کدگذاری تجربی فرایندهای تصمیمگیری بهکار میروند.